- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هنوز طره او تا کمر نیامده است ز پیچ و تاب رگ جان خبر نیامده است
2 باعتماد، سرین را بآن کمر مسپار که مور خازن تنگ شکر نیامده است
3 همه حکایت مردم گیا فسانه شمار گیاه مردمی از خاک بر نیامده است
4 بجلوه گاه تو هر دل که رفت، از خود رفت دگر کسی بوطن زین سفر نیامده است
5 دعا ز عالم بالا همین خبر دارد که تیر ناله یکی کارگر نیامده است
6 چرا بگرد بناگوش تو همی گردد اگر بپای گهر رشته بر نیامده است
7 ز جور مادر ایام ترشرو منشین خیال کن که زپشت پدر نیامده است
8 برشوه داد پر و بال خود خدنگ ترا بچشم دام تو مرغ دگر نیامده است
9 چگونه عیش برد ره بخانه تو کلیم باین خرابه چو یار دگر نیامده است