1 شمس دین ، ای ترا بهر نفسی در جان کهن سعادت نو
2 ای زبانها بمدحت تو روان وی روانها بطاعت تو گرو
3 بر گذشته موافق تو زچرخ در فتاده مخالف تو بگو
4 تا بود راحت از شنیدن مدح جز همه مدح مادحان مشنو
5 همه جز با هنروران منشین همه جز با سمن بران مغنو
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 جانا، دلم ز فرقت تو خون همی شود و اندوه من ز عشق تو افزون همی شود
2 خون کرده ای دلم ، نه نخستین کسی منم کندر فراق تو دل او خون همی شود
1 ای زمین را از رخت ، چون آسمان ، فرو بها بوسه ای را از لبت ملک زمین زیبد بها
2 یک زمان دو زلف را زان روی چون مه دور کن تا زمین را بیش گردد ز آسمان فرو بها
1 شاها ، فلک عدوی ترا در عنا فگند وز صحن بوستان مرادش جدا فگند
2 افلاک دوستان ترا در طرب نشاند و ایام دشمنان ترا در عنا فگند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به