1 ای شمی دین جمال تو اصل سعادتست درگاه فرخ تو سپهر سیادتست
2 هم عفو احتمال ترا رسم سیرتست دور سپهر هست چنان کت ارادتست
3 من عاجزم ز گفتن مدحت ، که مدح تو از هر چه از ضمیر من آید زیادتست
4 بوسند اهل شرع جناب ترا ، از آنک بوسیدن جناب تو عین عبادتست
1 زان زلف بیقرار دلم گشت بیقرار زان چشم پر خمار سرم گشت پر خمار
2 سر پر خمار خوش تر و دل بیقرار به زان چشم پر خمار وزان زلف بیقرار
1 تویی که صبح عدو هیبت تو شام کند امور ملک مثال تو با نظام کند
2 زصبح تیغ تو روشن ترست و هیبت او حیات حاسد تو تیره تر زشام کند
1 ای آنکه بیتو هیچ نظامی جهان نداشت بر هیچحق زمانه چو تو قهرمان نداشت
2 تا در وجود نامدی از پردهٔ عدم روی زمین ز نقش معالی نشان نداشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به