- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شاهنشه دین پرور، دارای سلیمان فر آنکو بودش بر در، پیوسته شهان را رو
2 گردیده ز بس کوته، دست ستم از بیمش بر خویش صبا لرزد، از گل چو ستاند بو
3 جودش ز جهان از بس، آیین طلب افگند بر گوش غریب آید، از فاخته هم کوکو
4 از بس که خوش است از وی، هر شش جهت عالم آیینه از این داغست، از بهر چه شد یکرو؟!
5 فرمود به «زینل خان »، چون میسری دیوان را کردند دعا شه را، خلق از دل و جان هر سو
6 آنکو که ز اندیشه، نیک وبد عالم را با دیده دل بیند، در آینه زانو
7 از لطف شهنشاه است، بر خلق روان حکمش از قوت سرچشمه است، غلتانی آب از جو
8 چون یار شد این دولت، با دولت دیرینش هم یار شود یارب، توفیق خدا با او
9 از فکر معمایی، تاریخ طلب بودم ناگه پی تاریخش، آورد «دو دولت رو»