-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا مهمان صاحب دولتم که دولتش پاینده با
2 بر خوان شیران یک شبی بوزینهای همراه شد استیزه رو گر نیستی او از کجا شیر از کجا
3 بنگر که از شمشیر شه در قهرمان خون میچکد آخر چه گستاخی است این والله خطا والله خطا
4 گر طفل شیری پنجه زد بر روی مادر ناگهان تو دشمن خود نیستی بر وی منه تو پنجه را
5 آن کو ز شیران شیر خورد او شیر باشد نیست مرد بسیار نقش آدمی دیدم که بود آن اژدها
6 نوح ار چه مردم وار بد طوفان مردم خوار بد گر هست آتش ذرهای آن ذره دارد شعلهها
7 شمشیرم و خون ریز من هم نرمم و هم تیز من همچون جهان فانیم ظاهر خوش و باطن بلا