1 شاها سموم فاقه نهالی من بسوخت آبیم ده ز لطف که پروردهٔ توام
2 گر عالمم خراب کند غصه کی بود چون ز آب و خاک نطق برآوردهٔ توام
3 در دست چرخ ناکس چون من بسی است لیک زان است غبن من که به کس کردهٔ توام
1 به مهد کرد طبیعت مشیمه های ودود پس از سعادت میلاد سعد دین مسعود
2 سپهر مجمره گردان پر اخگر اختر برای مجلس او ساخت چشم بدرا، عود
1 باز بر اوج سخن تازم و موجی بزنم زانکه چون ابر گرانبار دفین عدنم
2 گرچه رخشم برمیده است در این پهنه ملک شاه داند که به میدان هنر تهمتنم
1 مرا دلی است زصد گه نهاده بر ره حاج بباجشان شده لکن طمع نداشته باج
2 شکر شکسته ز مقلان غنچه بویا سپر فکنده ز پیکان غنچه غناج