1 شاه تهماسب خسرو عادل که ز شاهان کسش ندیده عدیل
2 داد انصاف و عدل داد الحق تا قیامت گذاشت ذکر جمیل
3 به پسر داد نوبت شاهی زد به آهنگ خلد طبل رحیل
4 نوبت او گذشت و شد تاریخ : نوبت داد شاه اسمعیل
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خوش است بزم ولی پر ز خائن راز است سخن به رمز بگویم که غیر، غماز است
2 که بر خزانهٔ این رازهای پنهان زد؟ که قفل تافته افتاده است و در باز است
1 تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد ملکت سرمدیش نامزد فرمان باد
2 آن عصایی که شکست سر قیصر با اوست پیش قصرت به سر دست کمین دربان باد
1 رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت
2 نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد تبسمی ز لب نوشخند کرد و گذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به