1 شاه تهماسب خسرو عادل که ز شاهان کسش ندیده عدیل
2 داد انصاف و عدل داد الحق تا قیامت گذاشت ذکر جمیل
3 به پسر داد نوبت شاهی زد به آهنگ خلد طبل رحیل
4 نوبت او گذشت و شد تاریخ : نوبت داد شاه اسمعیل
1 ناز برگیرد کمان در وقت ترکش بستنت فتنه پاکوبان شود هنگام ابرش جستنت
2 لاله آتشناک رویاند ز آب و خاک دشت ز آب خوی رخساره از گرد سواری شستنت
1 هلاکم ساز گر بر خاطرت باری ز من باشد که باشم من که بار خاطر یاری ز من باشد
2 گذاریدم همانجایی که میرم بر مداریدم نمیخواهم که بر دوش کسی باری ز من باشد
1 آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ
2 شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ