1 شاه رسل و شفیع مرسل خورشید پسین و نور اول
2 جاروب زنان بارگاهش ازپر فرشتهٔ رفته راهش
3 شمشیر سیاستش سرانداز شمشیر زبانش گوهر انداز
4 خورشید به نیلگون عماری دربان درش به پرده داری
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را
2 تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
1 ای از مژه تو رخنه در جانها وی درد تو کیمیای درمانها
2 بادی که ز کوی تو همیآید میجنبد و میبرد ز ما جانها
1 پرده عاشقان درد پرده کند چو روی را هر طرفی دلی فتد شانه کند چو موی را
2 دل که ز خلق می برد نیست برای مردمی طعمه فراخ می کند بهر سگان کوی را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **