شادیی کان از جلال الدین محمد مولوی غزل 1078

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر

1 شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر

2 بازخر جان مرا زین هر دو فراش ای خدا پهلوی اصحاب کهفم خوش بخسبان بی‌خبر

3 سایه شادیست غم غم در پی شادی دود ترک شادی کن که این دو نسکلد از همدگر

4 در پی روزست شب و اندر پی شادیست غم چون بدیدی روز دان کز شب نتان کردن حذر

5 تا پی غم می‌دوی شادی پی تو می‌دود چون پی شادی روی تو غم بود بر ره گذر

6 یاد می‌کن آن نهنگی را که ما را درکشد تا نماند فهم و وهم و خوب و زشت و خشک و تر

7 همچو شمع نخل بندان کآتشش در خود کشد کاغذ پرنقش و صورت درفتد در آب در

عکس نوشته
کامنت
comment