- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم به دام حلقهٔ مار از قد دو تا ماندم
2 گذشت یار و من از هر چه بود واماندم پیاش نرفتم و از خویش هم جدا ماندم
3 دلیل عجز همین خیر و باد طاقت داشت رفیق آبله پایان نقش پا ماندم
4 نبست محملم امداد همنوایی کس ز بار دل به ته کوه چون صدا ماندم
5 هزار قافله بار امید داشت خیال عیان نشد که گذشتم ز خویش یا ماندم
6 جبین شام اجابت نمی به رشحه نداد قدح پرست هوا چون کف دعا ماندم
7 به وسع دامن همت کسی چه ناز کند جهان غنی شد و من همچنان گدا ماندم
8 گذشت خلقی ازین دشت بینیاز امید من از فسانهٔ کوثر به کربلا ماندم
9 ز خوان بینمک آرزو درین محفل به غیر عشوه چه خوردم کز اشتها ماندم
10 چو شبنم آینهام یک عرق جلا نگرفت به طاق پردهٔ ناموسی هوا ماندم
11 شکست بال ز آوارگی پناهم بود نفس به موج گهر دادم از شنا ماندم
12 تمیز هستی از اندیشهٔ خودم واداشت گرفتم آینه و محو آن لقا ماندم
13 ز هیچ قافلهگردم سری برون نکشید به حیرتم من بی دست و پا کجا ماندم
14 به دست سوده مگرکار خود تمامکنم که رفت نوبت و بیرون آسیا ماندم
15 تو گرم باش به شبگیر وهم و ظن بیدل که من چو شمع ز خود رفته رفته واماندم