سواد سرمه شام است در چشم از طغرل احراری غزل 272

طغرل احراری

آثار طغرل احراری

طغرل احراری

سواد سرمه شام است در چشم نگار من

1 سواد سرمه شام است در چشم نگار من به جز ظلمت دگر چیزی نبیند روزگار من

2 ازآن سرگشته‌ام در وادی عشق پری‌رویی که باشد مرکز پرگار حسرت اختیار من

3 نباشد حاصل عمرم به جز داغ جدایی‌ها کجا سر بر زند جز لاله از خاک مزار من؟!

4 چرا مهر بتان با عاشقان بوالهوس باشد؟ ازین سواد و غم یارب تبه شد حال زار من!

5 اگر چه دورم از دیدار وصل او ولی باشد کتاب لوح دیوان خیالش در کنار من

6 هزار افتاده دارد بر سر کویش چو من لیکن به جز صوت فراق او نیابی از هزار من!

7 ز بیم آنکه ننشیند به چین دامنش گردی به راهش آب می‌پاشید چشم انتظار من

8 ز بس کردم تحمل در غم هجران او طغرل میان عاشقان بسیار باشد اعتبار من

عکس نوشته
کامنت
comment