جدا هر جلوه ای بینی ز از اسیر شهرستانی غزل 472

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

جدا هر جلوه ای بینی ز سودای نظر دارد

1 جدا هر جلوه ای بینی ز سودای نظر دارد گل از جایی دل از جایی می از جایی نظر دارد

2 نفس فرسوده آتش دل دیوانه ای دارم که هر آشوبش از طوفان دریایی نظر دارد

3 گلستان هوس را رنگ و بویی غیر وحشت نیست گلش از جایی و شمشادش از جایی نظر دارد

4 در آن میخانه وحدت می دهد داد دل عارف که هر ساغر ز چشم باده پیمایی نظر دارد

5 نظر تا از کجا دارد دل دیوانه عاشق به هر شمع و گلی می بینم از جایی نظر دارد

6 چراغ خلوت ما خواب خاموشی نمی داند دل بیدار می داند کز ایمایی نظر دارد

7 زند لاف گرفتاری اسیر ما جهانگرد است سر زنجیرش از زلف چلیپایی نظر دارد

عکس نوشته
کامنت
comment