- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سپهر فضل و جهان هنر رضی الدین تویی که همت تو هست با فلک همزاد
2 تو آنکسی که ببیند طلیعه حزمت کمین آتش موهوم در دل پولاد
3 به خدمت تو درین چند روز بیتی ده نوشته بودم و احوال خویش داده به یاد
4 مگر به چشم رضا ننگرید رای رفیع که هیچ گونه به تشریف من مثال نداد
5 ولیکن از راه انصاف دور نتوان بود درین معامله الحق مرا خطا افتاد
6 بضاعتی نبود شعر خاصه گقته من که پیش چون تو بزرگی توان به تحفه نهاد
7 کسی که قطره شبنم به پیش ابر برد چو خاک باشد بنیاد سعی او بر باد
8 تو را که چشمه آب حیات در دهن است کجا به جرعه نقش سراب گردی شاد
9 گهی که گیسوی خود را گره زند رضوان سزد که یاد نیارد ز طره شمشاد
10 ولیکن از سر تصدیق وعده کرمت سزد که جان خراب مرا کند آباد
11 به صد شکم امل من شده ست آبستن ز وعده تو ندانم که تا چه خواهد زاد
12 چو گفتم آن گره بسته زود بگشاید گره به صد شد و یک جو از آن گره نگشاد
13 تو کار من ز کرم گر بسازی و گرنه همیشه پیش تو اسباب عیش ساخته باد
14 به دست من نبود جز دعا که می گویم به غیبت و به حضورت که ایزدت بدهاد
15 هزار بنده همه سر و قد و سیمین بر که تا یگان و دوگان در طرب کنی آزاد