- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سپهر قدرا بر درگهت «نظیری » را گمان نبود که بیند به کام دل دشمن
2 اگرچه دل که ز پیوند تو بریده شود به راحتش نتوان دوختن به صد سوزن
3 به عده تو نشستم پری وشی زادم که خاطرم به عطای تو بود آبستن
4 دمی به نظم جواهر کنار و کف بگشا که رشته زیر زبانم گسسته در عدن
5 دگر به سوی سخن زین غضب نمی آیی که من به دقت مدح تو درشدم به سخن
6 تو گر ز راه سخن در روی به مدحت خویش به آن زمان به طریق ادب برانم من