- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار
2 به نرمی چنین گفت با سنگ سخت: کرم کرده راهی ده ای نیکبخت
3 جناب اجل کش گران بود سر زدش سیلی وکفت: دور ای پسر!
4 نشد چشمه از پاسخ سنگ، سرد به کندن دراستاد و ابرام کرد
5 بسی کند و کاوید و کوشش نمود کز آن سنگ خارا رهی برگشود
6 ز کوشش به هر چیز خواهی رسید به هر چیز خواهی کماهی رسید
7 برو کارگر باش و امّیدوار که از یاس جز مرگ ناید بهبار
8 گرت پایداریْسْت در کارها شود سهل پیش تو دشوارها