میفرستد هر زمانی دوست پیغامی از شمس مغربی غزل 97

شمس مغربی

آثار شمس مغربی

شمس مغربی

میفرستد هر زمانی دوست پیغامی دگر

1 میفرستد هر زمانی دوست پیغامی دگر میرسد دل را ازو هر لحظه الهامی دگر

2 کای دل سرگشته غیر از ما دلارامی مجوی زانکه نتوان یافتن جز ما دلارامی دگر

3 از پی صیادی مرغ دل ما می نهد خال زلفش هر زمانس دانه و دامی دگر

4 چوت توان هشیار بودن چون پیاپی می دهد هر زمان ساقی شرابی دیگر از جامی دگر

5 گرچه اورا نیست آغازی و انجامی ولی هر زمان داریم از او آغاز و انجامی دگر

6 در حقیقت هیچ نامی نیست او را گرچه او مینهد مر خویش را هر لحظه ائ نامی دگر

7 دل بکامی از لب جانان کجا راضی شود هر نفس خواهد کز او حاصل کند کامی دگر

8 هر که گامی بر هوای نفس ناسوتی نهد در فضای نفس لاهوتی نهد گامی دگر

9 چون ز هر دشنام او یابم دعای هر نفس کاشکی دادی مرا هر لحظه دشنامی دگر

10 گرچه ما مستغرق احسان و انعام وی ایم میکنم از وی طلب هر ساعت انعامی دگر

11 جز رخ و زلفش که صبح و شام ارباب دلند مغربی را نیست صبحی دیگر و شامی دگر

عکس نوشته
کامنت
comment