1 سمن، که، هفته بود روزهایش با ترتیب بگیر از احد و تا بسبت می بشمار
2 دیمانش، لوندی، ماردی، دوپاره، مرکردی ژدی، و اندردی، سامدی، است آخر کار
1 نگار من تن سیمین خود برخت سیاه چنان نهفته که در تیره شب چهارده ماه
2 سیاه پوشید آن گلعداز و روز مرا ز سوگواری خود کرد همچو شام سیاه
1 کای همایون تو سنت در حمله چون کحل و عرار وی درخشان صارمت در شعله چون مزح و عفار
2 آن یکی تازی نژاد از دودمان ذوالجناح این یکی هندی نهاد از خاندان ذوالفقار
1 از دو چشمم آب یکسر گشته جاری خون ز یکسو دست و پایم بسته دین از یکطرف قانون ز یکسو
2 قامتم را کوژ دارد خون دل از دیده بارد آن قد موزون ز سوئی و آن رخ گلگون ز یکسو
1 سخت باشد خزان سرو و سمن خاصه در چشم بلبلان چمن
2 ای دریغا که شام تیره ما بغم و غصه بود آبستن
1 همه صاف طینت همه پاکدامن همه با شهامت همه با فتوت
2 همه شیر خورده ز پستان دانش همه بسته با علم عقد اخوت