- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سلوتی نیست روح را از کس سلوت روح خلوت آمد و بس
2 دهر بد رای و خلق بد بینند راهت این است و مردمان اینند
3 یا به خلوت به خوش دلی تن زن یا بر اینها نشین و جان میکن
4 کی فروشد خرد به رستهٔ جان آب سیساله را به تایی نان
5 مگس و گربه سوی خوان پویند سگ و زاغند کاستخوان جویند
6 گربه از بهر لقمهای به صد خواری میکشد با خروش و با زاری
7 گربه از بهر لقمه جور برد ببر و شیر و پانگ خود بدرد
8 باز شیر درنده در صحرا گورخر را همی درد تنها