-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خودسر ز عافیت به تکلف برید و بس آهی که قد کشید به دل خط کشید و بس
2 راه تلاش دیر و حرم طی نمیشود باید به طوف آبلهٔ پا رسید و بس
3 جمعی که در بهشت فراغ آرمیدهاند طی کردهاند جادهٔ دشت امید و بس
4 دل با همه شهود ز تحقیق پی نبرد آیینه آنچه دید همین عکس دید و بس
5 ناز سجود قبلهٔ توفیق میکشیم زین گردنی که تا سر زانو خمید و بس
6 محملکشان عجز، فلکتاز قدرتند تا آفتاب سایه به پهلو دوید و بس
7 عیش بهار عشق ز پهلوی عجز نیست در باغ نیز، شمع گل از خویش چید و بس
8 ما را درین ستمکده تدبیر عافیت ارشاد بسمل است که باید تپید و بس
9 هیهات راه مقصد ما وانمودهاند بر جادهای که هیچ نگردد پدید و بس
10 خواندیم بیتمیز رقمهای خیر و شر از نامهای که بود سراسر سفید و بس
11 رفع تظلم دم پیری چه ممکن است هرجا رسید صبح گریبان درید و بس
12 بیدل پیام وصل به حرمان رساندنیاست موسی برون پرده ندیدن شنید و بس