سکندر چو بر تخت از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 1

ابوالقاسم فردوسی

آثار ابوالقاسم فردوسی

ابوالقاسم فردوسی

سکندر چو بر تخت بنشست گفت

1 سکندر چو بر تخت بنشست گفت که با جان شاهان خرد باد جفت

2 که پیروزگر در جهان ایزدست جهاندار کز وی نترسد بدست

3 بد و نیک هم بگذرد بی‌گمان رهایی نباشد ز چنگ زمان

4 هرانکس که آید بدین بارگاه که باشد ز ما سوی ما دادخواه

5 اگر گاه بار آید ار نیم‌شب به پاسخ رسد چون گشاید دو لب

6 چو پیروزگر فرهی دادمان در بخت پیروز بگشادمان

7 همه زیردستان بیابند بهر به کوه و بیابان و دریا و شهر

8 نخواهیم باژ از جهان پنج سال جز آنکس که گوید که هستم همال

9 به دوریش بخشیم بسیار چیز ز دارنده چیزی نخواهیم نیز

10 چو اسکندر این نیکویها بگفت دل پادشا گشت با داد جفت

11 ز ایوان برآمد یکی آفرین بران دادگر شهریار زمین

12 ازان پس پراگنده شد انجمن جهاندار بنشست با رای‌زن

عکس نوشته
کامنت
comment