بیند اگر ز گرد ره او رواج از اسیر شهرستانی غزل 406

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

بیند اگر ز گرد ره او رواج صبح

1 بیند اگر ز گرد ره او رواج صبح خورشید تکیه گه نکند تخت عاج صبح

2 دارد دماغی از می دوشینه روز من رنگین طراز گوشه سرکرده تاج صبح

3 دارم دلی زمحشر گل تر دماغ تر یادت مفرحی است که دارد مزاج صبح

4 گردد به نرخ باده دلها سفال چرخ گیرد اگر ز میکده شامم خراج صبح

5 شوخ است و مست چشمک تکلیف اسیر کو کز یک پیاله باده نمایم علاج صبح

عکس نوشته
کامنت
comment