- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دبیر جهاندیده را پیش خواند بران پیشگاه بزرگی نشاند
2 بفرمود تا نامه پاسخ نوشت بیاراست چون مرغزار بهشت
3 ز بس بند و پیوند و نیکو سخن ازان روز تا روزگار کهن
4 چوگشت از نوشتن نویسنده سیر نگه کرد قیصر سواری دلیر
5 سخن گوی و روشن دل و یادگیر خردمند و گویا و گرد و دبیر
6 بدو گفت رو پیش خسرو بگوی که ای شاه بینا دل و راه جوی
7 مرا هم سلیحست و هم زر به گنج نیاورد باید کسی را به رنج
8 وگر نیستیمان ز هر کشوری درم خواستیمی ز هر مهتری
9 بدان تا تواز روم با کام خویش به ایران گذشتی به آرام خویش
10 مباش اندرین بوم تیره روان چنین است کردار چرخ روان
11 که گاهی پناهست و گاهی گزند گهی با زیانیم و گه سودمند
12 کنون تا سلیح و سپاه و درم فراز آورم تو نباشی دژم
13 بر خسرو آمد فرستاده مرد سخنهای قیصر همه یاد کرد