گشته سودای غمش هم درد و هم درمان مرا
1
گشته سودای غمش هم درد و هم درمان مرا
می تراود آب خضر از آتش پنهان مرا
2
ساخت اول حلقه زنجیرم از چشم غزال
چون به صحرا برد سودای تو از زندان مرا
3
زد فلک از اخترم بر سر گل سرگشتگی
بسکه دید از گردش چشم تو سرگردان مرا