گشته سودای غمش هم درد از اسیر شهرستانی غزل 24

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

گشته سودای غمش هم درد و هم درمان مرا

1 گشته سودای غمش هم درد و هم درمان مرا می تراود آب خضر از آتش پنهان مرا

2 ساخت اول حلقه زنجیرم از چشم غزال چون به صحرا برد سودای تو از زندان مرا

3 زد فلک از اخترم بر سر گل سرگشتگی بسکه دید از گردش چشم تو سرگردان مرا

عکس نوشته
کامنت
comment