سزد از میرزا آقاخان کرمانی نامهٔ باستان 103

میرزا آقاخان کرمانی

آثار میرزا آقاخان کرمانی

میرزا آقاخان کرمانی

سزد گر ازین حال عبرت بری

1 سزد گر ازین حال عبرت بری گزینی تو، رسم و ره مهتری

2 بجنبی زجا با کمربند تنگ برآیی همی از پی نام و ننگ

3 چو نوشیروان حکمرانی کنی به پیرانه سر نوجوانی کنی

4 مسیحا صفت با دم معجزات تو در پیکر مرده آری حیات

5 پدیدار سازی هم آئین داد جهان را کنی از نکویی

6 تو شاد نوازش کنی هر چه دانشور است به دست آوری هر کجا مهتر است

7 نگه داری ارباب سیف و قلم فرازی چو خورشید خاور علم

8 همه کشور آباد سازی به داد براندازی از بن بد و بد نهاد

9 ستمکاره را بیخ و بن بر کنی یکی طرح نیکو زنو افکنی

10 ز داد آوری رسم و آیین پدید بسازی دبستان و راه حدید

11 به هر جای برپا کنی دادگه همه داوری ها به آیین و ره

12 به دریا پدیدار سازی تو ناو زخشکی به آیین ستانی تو ساو

13 کشاورز را نیک داری بسی که بر وی نیاید ستم از کسی

14 نوازی همی مرد بازارگان بسازی همه کار آوارگان

15 نرنجانی از خویش مرد کریم برانی زخود چاپلوس و لییم

16 که دانا به سختی بگویدت پند فرومایه سازد تو را ریشخند

17 مبادا ز دونان بگیری فریب سر مرد داننده آری به شیب

18 که نفرین تو را آید از آسمان هم آخر تبه سازدت بدگمان

19 درین گیتیت درد و سختی بود چو زین بگذری شوربختی بود

20 بگفتیم ما آنچه بایست گفت بدین گونه کس در معنی نسفت

21 سخن ها بگفتم همه خوب و نغز ولیکن بد آید بر تیره مغز

22 خردمند ازین گفته شادان شود که گیتی بدینگونه با دان شود

23 چه هر جای آمد ترقی پدید بد از سایه اعتراض شدید

24 طبیبان روحانی اند این گروه زدارو کنند از چه جان را ستوه

25 ولی خستگان را شفایی دهند به دل های پاکان صلایی دهند

26 امیدم که دارای ایران زمین برین نامه ی من کند آفرین

27 که تا بر روانش زچرخ کبود فرستند همواره نور و درود

28 به گیتی شود نام او جاودان ستایند او را همی بخردان

29 وگر شاه از پند من بگذرد مر او را به یک جو نسنجد خرد

عکس نوشته
کامنت
comment