1 سراپا درد و سوز شنائی وصال او زبان دان جدائی
2 جمال عشق گیرد از نی او نصیبی از جلال کبریائی
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ز پیوند تن و جانم چه پرسی به دام چند و چون در می نیایم
2 دم آشفته ام در پیچ و تابم چو از آغوش نی خیزم نوایم
1 در بنارس برهمندی محترم سر فرو اندر یم بود و عدم
2 بهره ی وافر ز حکمت داشتی با خدا جویان ارادت داشتی
1 ای ردایت پردهٔ ناموس ما تاب تو سرمایهٔ فانوس ما
2 طینت پاک تو ما را رحمت است قوت دین و اساس ملت است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به