🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جام از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1966

غزل 1966 ام از 6329 غزلیات

جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25

1 جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان مست کن جان را که تا اندررسد در کاروان

2 از خم آن می که گر سرپوش برخیزد از او بررود بر چرخ بویش مست گردد آسمان

3 زان میی کز قطره جان بخش دل افروز او می شود دریای غم همچون مزاجش شادمان

4 چون نهد پا در دماغ سرکشان روزگار در زمان سجده کنان گردند همچون خادمان

5 جان اگر چه بس عزیز است نزد خاص و نزد عام لیک نزد خاص باشد بوی آن می جان جان

6 جان و ماه و جان و قالب بی‌نشان شد از میی کید او از بی‌نشانی بردراند هر نشان

7 خمخانه لم یزل جوشیده زان می کز کفش گشته ویرانه به عالم در هزاران خاندان

8 گر به مغرب بوی آن می از عدم یابد گشاد مست گردند زاهدان اندر هری و طالقان

9 دست مست خم او گر خار کارد در زمین شرق تا مغرب بروید از زمین‌ها گلستان

10 بانگ چنگ چنگی سرمست عشقش دررسد در جهان خوف افتد صد امان اندر امان

11 گر ز خم احمدی بویی برون ظاهر شود چون میش در جوش گردد چشم و جان کافران

12 گر ز خمر احمدی خواهی تمام بوی و رنگ منزلی کن بر در تبریز یک دم ساربان

13 تا شوی از بوی جان حق خصال می فعال وز تجلی‌های لطفش هم قرین و هم قران

14 در درون مست عشقش چیست خورشید نهان آن که داند جز کسی جانا که آن دارد از آن

15 گر چه می پرسید عقلم هر دم از استاد عشق سر آن می او نمی‌فرمود الا آن آن

16 هر دمی از مصر آن یوسف سوی جان‌های ما تنگ‌های شکر می وش رسد صد کاروان

17 جان من در خم عشقش می بجوشد جوش‌ها آه اگر بودی سوی ایوان عشقش نردبان

18 چون جهد از جان من القاب او مانند برق چشم بیند از شعاعش صد درخش کاویان

19 صد هزاران خانه‌ها سازد میش در صحن جان چون کند زیر و زبر سودای عشقش خاندان

20 بوی عنبر می رود بر عرش و بر روحانیان گر چه جان تو خورد هم نیم شب از می نهان

21 از ملولی هجر او چون سامری اندر جهان جانم از جمله جهان گشته‌ست صحرا بر کران

22 چون شراب موسی افکن زان خضر کف دررسد صد چو جان من درآید چون کمر اندر میان

23 ای خداوند شمس دین مقصود از این جمله تویی ای که خاک تو بود چون جان من دور زمان

24 در پی آن می که خوردم از پیاله وصل تو این چنین زهرت ز جام هجر خوردم مزمزان

25 همچو تبریز و چو ایام همایون تو شاه خود نبوده‌ست و نباشد بی‌مکان و بی‌اوان

جلال الدین محمد مولوی(مولانا) از شاعران بزرگ قرن 7 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان غزل 1966 ام از 6329 غزلیات در دیوان شمس جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد
شعر قالب : غزل سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان

شاعر شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان چه کسی است ؟

شاعر شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان چیست ؟

قالب شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان غزل است

سبک شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان چیست ؟

سبک شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جام از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1966

غزل 1966 ام از 6329 غزلیات
بنر