ساقیا می ده که ما دردی از سعدی شیرازی غزل 1106

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم

1 ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم با خرابات آشناییم از خرد بیگانه‌ایم

2 خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمع‌وار هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانه‌ایم

3 اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانه‌ایم

4 گر چه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهر است ما به قلاشی و رندی در جهان افسانه‌ایم

5 اندر این راه ار بدانی هر دو بر یک جاده‌ایم واندر این کوی ار ببینی هر دو از یک خانه‌ایم

6 خلق می‌گویند جاه و فضل در فرزانگیست گو مباش اینها که ما رندان نافرزانه‌ایم

7 عیب توست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما هر یک اندر بحر معنی گوهر یکدانه‌ایم

8 از بیابان عدم دی آمده فردا شده کمتر از عیشی یک امشب کاندر این کاشانه‌ایم

9 سعدیا گر بادهٔ صافیت باید باز گو: ساقیا می ده که ما دردی کش میخانه‌ایم

عکس نوشته
کامنت
comment