- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم با خرابات آشناییم از خرد بیگانهایم
2 خویشتن سوزیم و جان بر سر نهاده شمعوار هر کجا در مجلسی شمعیست ما پروانهایم
3 اهل دانش را در این گفتار با ما کار نیست عاقلان را کی زیان دارد که ما دیوانهایم
4 گر چه قومی را صلاح و نیکنامی ظاهر است ما به قلاشی و رندی در جهان افسانهایم
5 اندر این راه ار بدانی هر دو بر یک جادهایم واندر این کوی ار ببینی هر دو از یک خانهایم
6 خلق میگویند جاه و فضل در فرزانگیست گو مباش اینها که ما رندان نافرزانهایم
7 عیب توست ار چشم گوهربین نداری ورنه ما هر یک اندر بحر معنی گوهر یکدانهایم
8 از بیابان عدم دی آمده فردا شده کمتر از عیشی یک امشب کاندر این کاشانهایم
9 سعدیا گر بادهٔ صافیت باید باز گو: ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم