- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز دگر آشوب قیامت به کف خاک انداز
2 او بیک دانهٔ گندم به زمینم انداخت تو بیک جرعه آب آنسوی افلاک انداز
3 عشق را باده مرد افکن و پرزور بده لای این باده به پیمانه ادراک انداز
4 حکمت و فلسفه کرده است گران خیز مرا خضر من از سرم این بار گران پاک انداز
5 خرد از گرمی صهبا بگدازی نرسید چارهٔ کار به آن غمزه چالاک انداز
6 بزم در کشمکش بیم و امید است هنوز همه را بی خبر از گردش افلاک انداز
7 میتوان ریخت در آغوش خزان لاله و گل خیز و بر شاخ کهن خون رگ تاک انداز