- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقیا تا کی غم دوران گدازد تن مرا؟ ساغری تا وارهاند لحظه ای از من مرا
2 جان به این سختی برون هرگز نیاید از تنی می کشد بیرون مگر پیکان خویش از تن مرا
3 روزگاری داشت در دل انتظار مردنم همدمی باید که بر بالین کند شیون مرا
4 تا در این ره مانم از سر منزل مقصود دور گوئیا هر خار آن دستی است بر دامن مرا
5 ره مگر بر خانه ی صیاد دارد ز آن که هست ذوق دیگر هر دم از پرواز این گلشن مرا
6 گر چنین زابر عنایت بهره باید کشت من هر زمان شرمنده از برقی شود خرمن مرا
7 من به حکمش گردن خلقی در آوردم (سحاب) زان به محشر خون خلقی ماند در گردن مرا