ساقیا تا کی غم دوران گدازد از سحاب اصفهانی غزل 30

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

ساقیا تا کی غم دوران گدازد تن مرا؟

1 ساقیا تا کی غم دوران گدازد تن مرا؟ ساغری تا وارهاند لحظه ای از من مرا

2 جان به این سختی برون هرگز نیاید از تنی می کشد بیرون مگر پیکان خویش از تن مرا

3 روزگاری داشت در دل انتظار مردنم همدمی باید که بر بالین کند شیون مرا

4 تا در این ره مانم از سر منزل مقصود دور گوئیا هر خار آن دستی است بر دامن مرا

5 ره مگر بر خانه ی صیاد دارد ز آن که هست ذوق دیگر هر دم از پرواز این گلشن مرا

6 گر چنین زابر عنایت بهره باید کشت من هر زمان شرمنده از برقی شود خرمن مرا

7 من به حکمش گردن خلقی در آوردم (سحاب) زان به محشر خون خلقی ماند در گردن مرا

عکس نوشته
کامنت
comment