ساقیا می ده که تا ما عاقلیم از غبار همدانی غزل 68

غبار همدانی

غبار همدانی

غبار همدانی

ساقیا می ده که تا ما عاقلیم

1 ساقیا می ده که تا ما عاقلیم در فنون عشقبازی جاهلیم

2 بسکه غافل خفته وقت کشت و کار گاه محصول است و ما بیحاصلیم

3 لذت هستی به مستی حاصل است ما به کلی زین دو معنی غافلیم

4 بر امید زخم دیگر زنده ایم ورنه از زخم نخستین بسملیم

5 سرو باغ خلد بودیم و کنون بر لب جوی جهان پا در گلیم

6 طلعت جانان ز جان محجوب نیست ما میان جان و جانان حایلیم

7 از بلا غافل نشیند تنگ دل ما گروه عاشقان دریا دلیم

8 موج طوفان بلا از سر گذشت ما چنان فارغ که اندر ساحلیم

9 بار بگشودند همراهان و ما هم در اول گام و اول منزلیم

10 مهر رخشانیم لیکن چون خلیل رو به ما آرد غبارا آفلیم

عکس نوشته
کامنت
comment