ساقیا! عقل مرا مست کن ار جامی از جلال عضد غزل 37

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

ساقیا! عقل مرا مست کن ار جامی هست

1 ساقیا! عقل مرا مست کن ار جامی هست پخته پیش آر که در مجلس ما خامی هست

2 هر کسی را نرسد مستی میخانه عشق ما و می خوردن از این میکده تا جامی هست

3 کعبه زنده دلان است خرابات مغان هم ازین کوی طلب کن اگرت کامی هست

4 آن چنان واله و آشفته آن زلف و رخم که نِیَم آگه اگر صبحی و گر شامی هست

5 خال مشکین توام کرد اسیر سر زلف هر کجا دانه ای افکنده بود دامی هست

6 نه من سوخته سودای تو می ورزم و بس هر کسی را که دلی هست دل آرامی هست

7 زاهد صومعه و رند خرابات مغان هر یکی را به بد و نیک سرانجامی هست

8 نکند آرزوی حور و تمنّای بهشت هر که در مجلس او چون تو گل اندامی هست

9 به سخن نام تو شد زنده جاوید جلال! تا نشانی ز جهان هست ترا نامی هست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر