ساقی بیا که عمر گران مایه از حکیم سبزواری غزل 116

حکیم سبزواری

آثار حکیم سبزواری

حکیم سبزواری

ساقی بیا که عمر گران مایه شد تلف

1 ساقی بیا که عمر گران مایه شد تلف دایم نخواهد این در جان ماند در صدف

2 طفلی است جان و مهد تن او راقرارگاه چون گشت راهرو فکند مهدیک طرف

3 در تنگنای بیضه بود جوجه از قصور پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف

4 ز آغاز کار جانب جانان همی روم مرگ ار پسند نفس نه جانراست صد شعف

5 تابی ز آفتاب بخاک آمد از شباک خود بودی آفتاب چو شد پرده منکشف

6 انگشت بین که جمره شد و گشت شعله ور پس در صفات نور شد آن نار مکتشف

7 کرد آفتاب باده تجلی در انجمن قد کان من سنائها الارواح یختطف

8 موسی جان ز جلوه شدش کوه تن خراب ولی بوجهه هو ذاالشطر و انصرف

9 اسرار جان کند ز چه رو ترک ملک و تن ببند جمال مهر جلال شه نجف

عکس نوشته
کامنت
comment