- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی بیا که عمر گران مایه شد تلف دایم نخواهد این در جان ماند در صدف
2 طفلی است جان و مهد تن او راقرارگاه چون گشت راهرو فکند مهدیک طرف
3 در تنگنای بیضه بود جوجه از قصور پر زد سوی قصور چو شد طایر شرف
4 ز آغاز کار جانب جانان همی روم مرگ ار پسند نفس نه جانراست صد شعف
5 تابی ز آفتاب بخاک آمد از شباک خود بودی آفتاب چو شد پرده منکشف
6 انگشت بین که جمره شد و گشت شعله ور پس در صفات نور شد آن نار مکتشف
7 کرد آفتاب باده تجلی در انجمن قد کان من سنائها الارواح یختطف
8 موسی جان ز جلوه شدش کوه تن خراب ولی بوجهه هو ذاالشطر و انصرف
9 اسرار جان کند ز چه رو ترک ملک و تن ببند جمال مهر جلال شه نجف