1 صانع نقشبند بی مانند که همه نقش او نکو آید
2 رزق طایر نهاده در پر و بال تا به هر طعمهای فرو آید
3 روزی عنکبوت مسکین را پر دهد تا به نزد او آید
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 یار من آن که لطف خداوند یار اوست بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست
2 دریای عشق را به حقیقت کنار نیست ور هست پیش اهل حقیقت کنار اوست
1 آن ماه دوهفته در نقاب است یا حوری دست در خضاب است
2 وان وسمه بر ابروان دلبند یا قوس قزح بر آفتاب است
1 عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهیست که اول من مسکین کردم
2 تو که از صورت حال دل ما بیخبری غم دل با تو نگویم که ندانی دردم
1 بگذشت و چه گویم که چه بر من بگذشت سیلاب محبتم ز دامن بگذشت
2 دستی به دلم فرو کن ای یار عزیز تا تیر ببینی که ز جوشن بگذشت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **