- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست بر دل و جان پادشاهی هم دل و هم جان تراست
2 هم حیات از لب نمودن هم شفا از رخ چو حور با دم عیسی و دست موسی عمران تراست
3 در سر زلف نشان از ظلمت اهریمنست بر دو رخ از نور یزدان حجت و برهان تراست
4 ای چراغ دل نمیدانی که اندر وصل و هجر دوزخ بی مالک و فردوس بی رضوان تراست
5 در میان اهل دین و اهل کفر این شور چیست گر مسلم بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست
6 از جمال و از بهایت خیره گردد سرو و مه سرو بستانی تو داری ماه بی کیوان تراست
7 آنچه بتگر کرد و جادو دید جانا باطل است در دو مرجان و دو نرگس کار این و آن تراست
8 گر من از حواری جنت یاد نارم شایدم کانچه حورالعین جنت داشت صد چندان تراست
9 از همه خوبان عالم گوی بردی شاد باش داوری حاجت نیاید ای صنم فرمان تراست
10 در همه جایی سنایی چاکر و مولای تست گر برانی ور بخوانی ای صنم فرمان تراست
11 این چنین صیدی که در دام تو آمد کس ندید گوی گردون بس که اکنون نوبت میدان تراست