1 ای سنایی به گرد حران گرد تا بیابی ز جود ایشان چیز
2 نزد نادیدگان و نااهلان کی بود بذل و همت و تمییز
3 کودک خرد بیخرد بدهد زر سی دانه را به نیم مویز
4 بینوا سوی بیسخا نشوی غر نگردد به گرد آلت حیز
1 ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را تا زمانی کم کنم این زهد رنگ آمیز را
2 ملکت آل بنی آدم ندارد قیمتی خاک ره باید شمردن دولت پرویز را
1 زان چشم پر از خمار سرمست پر خون دارم دو دیده پیوست
2 اندر عجبم که چشم آن ماه ناخورده شراب چون شود مست
1 دوش رفتم به سر کوی به نظارهٔ دوست شب هزیمت شده دیدم ز دو رخسارهٔ دوست
2 از پی کسب شرف پیش بناگوش و لبش ماه دیدم رهی و زهره سما کارهٔ دوست