جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

ای از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1244

غزل 1244 ام از 6329 غزلیات

ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش

1 ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش در جهان هر مرد و کاری مرد کار خویش باش

2 هر یکی زین کاروان مر رخت خود را رهزنند خویشتن را پس نشان و پیش بار خویش باش

3 حس فانی می‌دهند و عشق فانی می‌خرند زین دو جوی خشک بگذر جویبار خویش باش

4 می‌کشندت دست دست این دوستان تا نیستی دست دزد از دستشان و دستیار خویش باش

5 این نگاران نقش پرده آن نگاران دلند پرده را بردار و دررو با نگار خویش باش

6 با نگار خویش باش و خوب خوب اندیش باش از دو عالم بیش باش و در دیار خویش باش

7 رو مکن مستی از آن خمری کز او زاید غرور غره آن روی بین و هوشیار خویش باش

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش

شاعر شعر ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش چه کسی است ؟

شاعر شعر ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش چیست ؟

قالب شعر ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش غزل است

مضمون اصلی شعر ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش چیست؟

این شعر در دسته‌بندی پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر