-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش در جهان هر مرد و کاری مرد کار خویش باش
2 هر یکی زین کاروان مر رخت خود را رهزنند خویشتن را پس نشان و پیش بار خویش باش
3 حس فانی میدهند و عشق فانی میخرند زین دو جوی خشک بگذر جویبار خویش باش
4 میکشندت دست دست این دوستان تا نیستی دست دزد از دستشان و دستیار خویش باش
5 این نگاران نقش پرده آن نگاران دلند پرده را بردار و دررو با نگار خویش باش
6 با نگار خویش باش و خوب خوب اندیش باش از دو عالم بیش باش و در دیار خویش باش
7 رو مکن مستی از آن خمری کز او زاید غرور غره آن روی بین و هوشیار خویش باش