سالی نزاعی در پیادگان از سعدی شیرازی گلستان 12

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال...

سالی نزاعی در پیادگان حجیج افتاده بود و داعی در آن سفر هم پیاده. انصاف در سر و روی هم فتادیم و داد فسوق و جدال بدادیم. ,

کجاوه نشینی را شنیدم که با عدیل خود می‌گفت: یاللعجب! پیادهٔ عاج چو عرصه شطرنج به سر می‌برد فرزین می‌شود، یعنی به از آن می‌گردد که بود و پیادگان حاج بادیه به سر بردند و بتر شدند. ,

3 از من بگوی حاجی مردم گزای را کو پوستین خلق به آزار می درد

4 حاجی تو نیستی شتر است از برای آنک بیچاره خار می‌خورد و بار می‌برد

عکس نوشته
کامنت
comment