1 سلامی جانفزا چون نشاه می تحیاتی فزون تر زان پیاپی
2 بر آن نو باوه باغ جوانی که باشد زهر بی او زندگانی
1 نسیما گرفتند ره بر در آن سرو دلجویت بگو ای زمره شیر افکنان نخجیر آهویت
2 ز طول مدت هجران و شام محنت دوری تو مانی زنده، خالد گشت قربان دو ابرویت
1 جز تو سرمایه جان نیست مرا بی تو سودای جنان نیست مرا
2 کی کنم قول کسی در حق تو گوش جز تو به جهان نیست مرا
1 به چوگان قضا بادا شکسته دست چوگانم که برهم زد هلال ابروی خورشید تابانم
2 مرا سودای چوگان بازی اندر سر کجا بودی؟ اگر قلاب مهرش چنگ واکردی ز دامانم