صلا رندان از جلال الدین محمد مولوی غزل 588

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد

1 صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد اگر تلبیس نو دارد همانست او که پار آمد

2 ز رندان کیست این کاره که پیش شاه خون خواره میان بندد دگرباره که اینک وقت کار آمد

3 بیا ساقی سبک دستم که من باری میان بستم به جان تو که تا هستم مرا عشق اختیار آمد

4 چو گلزار تو را دیدم چو خار و گل بروییدم چو خارم سوخت در عشقت گلم بر تو نثار آمد

5 پیاپی فتنه انگیزی ز فتنه بازنگریزی ولیک این بار دانستم که یار من عیار آمد

6 اگر بر رو زند یارم رخی دیگر به پیش آرم ازیرا رنگ رخسارم ز دستش آبدار آمد

7 تویی شاها و دیرینه مقام تست این سینه نمی‌گویی کجا بودی که جان بی‌تو نزار آمد

8 شهم گوید در این دشتم تو پنداری که گم گشتم نمی‌دانی که صبر من غلاف ذوالفقار آمد

9 مرا برید و خون آمد غزل پرخون برون آمد برید از من صلاح الدین به سوی آن دیار آمد

عکس نوشته
کامنت
comment