-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سَلِ المَصانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلَواتِ تو قدرِ آب چه دانی؟ که در کنارِ فراتی
2 شبم به رویِ تو روز است و دیدهها به تو روشن و اِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشیَّتی و غَداتی
3 اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم مَضَی الزَّمانُ و قلبی یَقولُ إِنَّکَ آتٍ
4 من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم اگر گِلی به حقیقت عَجین آبِ حیاتی
5 شبانِ تیره امیدم به صبحِ رویِ تو باشد و قَد تُفَتَّشُ عَینُ الحیوةِ فِی الظُّلُماتِ
6 فَکَم تُمَرِّرُ عَیشی و أنتَ حاملُ شهدٍ جوابِ تلخ بدیع است از آن دهانِ نباتی
7 نه پنج روزهٔ عمر است عشقِ رویِ تو ما را وَجَدتَ رائِحَةَ الوُدِّ اِن شَمَمتَ رُفاتی
8 وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحِبُّ و یَرضیٰ مَحامدِ تو چه گویم؟ که ماورای صفاتی
9 اَخافُ مِنکَ و اَرجو و اَستَغیثُ و اَدنو که هم کمندِ بلایی و هم کلیدِ نجاتی
10 ز چشمِ دوست فتادم به کامهٔ دلِ دشمن اَحِبَّتی هَجَرونی کَما تَشاءُ عُداتی
11 فراقنامهٔ سعدی عجب که در تو نگیرد و اِن شَکَوتُ اِلی الطَّیرِ نُحنَ فی الوُکَناتِ