1 ساقی سحر است شبچراغی تعمیر خرابه دماغی
2 یادش چقدر بها دارد هر ناله ما کلید باغی
1 چو شمع سوختگی تر کند دماغ مرا نگاه گرم دهد روشنی چراغ مرا
2 بهار تشنه خونم شود اگر داند که آب تیغ تو سرسبز کرده باغ مرا
1 صبح است مست باده دوشینه هوا چاک است از تبسم گل سینه هوا
2 پر می زند چو باز شکاری قدح ز موج بال تذرو دیده در آیینه هوا
1 من و بزمی که به مژگان نرسد خواب آنجا شود آرام می و ساغر سیماب آنجا
2 عندلیب چمنی گشته دلم کز نم اشک شعله داغ بود لاله سیراب آنجا