-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحرگه باد نوروزی چو از گلزار میآید مرا از بهر جانبخشی نسیم یار میآید
2 به بوی زلف رخسارش چو من سوی چمن آیم گل و سنبل به چشم من سنان و خار میآید
3 توانم در ره جانان به آسانی سپردن جان ولیکن زیستن بیدوست بس دشوار میآید
4 دلم آزرده و مجروح مرهم یافتن مشکل دگر هر لحظه آزاری بر این آزار میآید
5 اگر در گوشهای تنها حدیث درددل گویم فغان و ناله و آه از در و دیوار میآید
6 چو لاله داغ دل دارم که بی دلدار در گلشن چو در گل بنگرم یادم از آن رخسار میآید
7 حسین ار وصل دریابی نثار دوست کن جان را که جان بهر چنین روزی مرا در کار میآید