- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحر ز میکده گریان و دردناک شدم براه دوست فتادم چو اشک و خاک شدم
2 چراغ دیده ی من شمع روی ساقی بود که زد بخرمنم آتش چنانکه پاک شدم
3 ز راه دختر رز برنخاستم چندان که پایمال حوادث چو برگ تاک شدم
4 ز دلق زهد فروشان نیافتم خبری غبار دامن رندان جامه چاک شدم
5 ز بسکه همچو فغانی کشیده ام دم سرد اثر نماند ز من، سوختم، هلاک شدم