- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ز سحر غمزه پنهان فتنه در ابروی تو فتنه را در گوش دارد عشوه ی جادوی تو
2 در هوایت بس که شد بر باد جان بیدلان بوی گل می آید ای گل از نسیم کوی تو
3 زنده می دارم شب هجران بیاد روز وصل تا برآید صبح و بینم آفتاب روی تو
4 چون بسر وقتم رسی ای شاخ گل دامن کشان میرم و گیرم حیات از سر زرنگ و بوی تو
5 کرده ام از هستی موهوم خود پهلو تهی تا جدا از خود نشینم یک زمان پهلوی تو
6 نگسلم از جعد مشگینت که در شبهای هجر رشته ی جان مرا وصلیست با هر موی تو
7 بسکه دارد غیرت وصلت فغانی روز وصل پوشد اول دیده را از خویش و بیند روی تو