ای ز سحر غمزه پنهان از بابافغانی شیرازی غزل 485

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

ای ز سحر غمزه پنهان فتنه در ابروی تو

1 ای ز سحر غمزه پنهان فتنه در ابروی تو فتنه را در گوش دارد عشوه ی جادوی تو

2 در هوایت بس که شد بر باد جان بیدلان بوی گل می آید ای گل از نسیم کوی تو

3 زنده می دارم شب هجران بیاد روز وصل تا برآید صبح و بینم آفتاب روی تو

4 چون بسر وقتم رسی ای شاخ گل دامن کشان میرم و گیرم حیات از سر زرنگ و بوی تو

5 کرده ام از هستی موهوم خود پهلو تهی تا جدا از خود نشینم یک زمان پهلوی تو

6 نگسلم از جعد مشگینت که در شبهای هجر رشته ی جان مرا وصلیست با هر موی تو

7 بسکه دارد غیرت وصلت فغانی روز وصل پوشد اول دیده را از خویش و بیند روی تو

عکس نوشته
کامنت
comment