- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحر کیفیت دیدار از ایینه پرسیدم به حیرت رفت چندانی که من هم محو گردیدم
2 به ذوق وحشتی از خود تهی کردم جهانی را جنون چندین نیستان کاشت تا یک ناله دزدیدم
3 به عریانی خیالم ناز چندین پیرهن دارد سواد فقر پروردهست یکسر در شب عیدم
4 ز افسون نفس بر خود نبستم تهمت هستی شعاعی رشته پیدا کرد بر خورشید پیچیدم
5 ندامت در خور گل کردن آگاهی است اینجا کف افسوس گردید آنقدر چشمی که مالیدم
6 نی این محفلم از ساز عیش من چه میپرسی به صد حسرت لبی وا کردم اما ناله خندیدم
7 به شوخی گردشی از چشم تصویرم نمیآید که من در خانهٔ نقاش پیش از رنگ گردیدم
8 ز آتش گل نکرد افسانهٔ یأس سپند من تپیدن با دلم حرف وداعی داشت نالیدم
9 نه آهنگی است نی سازم نه انجامی نه آغازم به فهم خویش مینازم نمیدانم چه فهمیدم
10 اگر خود را تو میدانم و گر غیر تو میخوانم به حکم عجز حیرانم چه تحقیق و چه تقلیدم
11 چراغ حسرت دیدار خاموشی نمیداند تحیر ناله بود اما من بیهوش نشنیدم
12 ندانم سایهٔ سرو روان کیستم بیدل به رنگی رفتهام از خود که پنداری خرامیدم