- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سحر باد صبا از ساحت کوی تو میآمد که با وی بر مشام جان من بوی تو میآمد
2 روان شد جوی خون تازه از زخم درون من همانا بوی مشک از ناف آهوی تو میآمد
3 چو خُمِّ باده می جوشید مغزم دوش از مستی به یاد من نگاه چشم جادوی تو میآمد
4 دلم در خون همیغلتید چون بسمل که از هرسو بر او زخمی ز یاد تیغ ابروی تو میآمد
5 به قصد کعبه مُحرِم شد دلم دوش از سر مستی چو از دنبال او رفتم به مشکوی تو میآمد
6 ز کوی میفروشان هایهو برخاست دانستم که بر گوش دل مستان هیاهوی تو میآمد
7 دل دیوانه از هامون به سوی شهر شد مایل به یادش گوییا زنجیر گیسوی تو میآمد