- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ساقی بیار جامی کز چشم اشکبارم خاطر خوشست امروز برطرف جویبارم
2 ساقی ز جام دیگر آبی بر آتشم زن زان پیشتر کزین جام برجان فتد شرارم
3 از باغ وصل جانان هر بلبلی گلی چید بیچاره من تهی دست در پا شکست خارم
4 بر اشک چشم سدّی از خون دل ببندم وز سوز دل به آهی دود از جهان برآرم
5 باد صبا سحرگه بوئی ز زلفش آورد بر باد داد یکجا محصول روزگارم
6 روز الست کردند از نیم جرعه مستم امروز صد خم مِی می نشکند خمارم
7 از دیده در کنارم صد جوی خون روان شد دهقان دهر ننشاند یک سرو در کنارم
8 روزی که پا نهادم در کارگاه هستی پیچید دست قدرت با درد پود و تارم
9 گردید تا زعمرم کوته ز گردش چرخ تاری به کف نیامد زان زلف تابدارم
10 خاکستر وجودم خالی ز اخگری نیست در آب دیده شویی گر صد هزار بارم
11 دانی چرا غبارا پیوسته اشک ریزم تا باد برندارد زین رهگذر غبارم