- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش
2 میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست روز اعدا بسیاهی چو رخ زنگ و حبش
3 شیر مردی ، که چو بیرون کند از ترکش تیر تیر خود را کند از دیدهٔ شیران ترکش
4 همچو مومست بر شدت باسش آهن همچو آبست بر شعلهٔ تیغش آتش
5 ای بزرگی ، که بود پیش ضیای عزمت بصفت خانهٔ خورشید چو چشم اخفش
6 گشته معدوم بر رمح توصیف رستم گشته منسوخ بر نام تو تیر آرش
7 تا بزحمت تن اصحاب محن بیند رنج تا بنعمت سر ارباب نعم گردد خوش
8 بر سر شرع بجز افسر تأیید منه وز کف بخت بجز بادهٔ اقبال مچش