- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صفا از عقده دلهاست آن زلف معقد را بحمدلله که ربطی هست با مطلق مقید را
2 که دادی؟ روح را با جسم الفت گر نگردیدی محمد کاروان سالار ارواح مجرد را
3 به آن حسن و شمایل طرح عشق افکنده شد ورنه نمیدادند نقش هستی این لوح زبرجد را
4 به مکتبخانه کن مصحف از بر داشت آن روزی که عقل کل نمیکرد از الف با فرق ابجد را
5 حدیث دلفروزش بس که شد مجموعه حکمت حکیمان جزو میسازند اوراق مجلد را
6 وجود مرکز پرگار عالم کی شدی ثابت احد خود قاب قوسین ار نبودی میم احمد را
7 به مسکن بستر از پهلوی گرمش سرد ناگشته کند طی بر براق معرفت اقصای مقصد را
8 گرامی میهمانی در ره امشب میزبان دارد ملایک بر فلک صف بست و عرض آراست مسند را
9 «نظیری» نشئه ذوقی ز جام هوشمندان کش می و مطرب پریشان میکند مستان سرمد را