آمد صبا وزان گل نورس خبر از فضولی بغدادی غزل 176

فضولی بغدادی

آثار فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

آمد صبا وزان گل نورس خبر نداد

1 آمد صبا وزان گل نورس خبر نداد تسکین آتش دل و سوز جگر نداد

2 نمود رخ ولی نظری سوی من نکرد فریاد ازان نهال که گل کرد و بر نداد

3 می خواستم بگریه کنم با تو شرح راز حیرت بگریه رخصت این چشم تر نداد

4 امشب بدیده خواست کشد رخت خویش خواب سیل سرشک دیده باو رهگذر نداد

5 خوش آنکه داد جان بتو در اول نظر با نالهای زار ترا درد سر نداد

6 امید داشتم که ز وصل تو بر خورم نخل امید غیر ندامت ثمر نداد

7 از من مجو قرار فضولی بهیچ باب چون بخت بد رهم سوی آن خاک در نداد

عکس نوشته
کامنت
comment